تا کی از بخت خود فرار کنیم؟شکوه از روز و روزگار کنیم؟
تا کی از طالع سیاه فقطبنشینیم و قارقار کنیم؟
در همین کنج فقر هم حتیمیتوانیم شاهکار کنیم
گل بکاریم و گل برافشانیمخانه را خانهٔ بهار کنیم
میشود در هوای عشقی نوکوچه را نیز نونوار کنیم
به خیابان سرخوشی بزنیمدلبری شاد را سوار کنیم
دلبری شوخ و شنگ و شیرینکاردل ببازیم و دل شکار کنیم
سرِ خر کج کنیم و از تهرانناگهان قصد رودبار کنیم
به در و دشت و کوه سر بزنیمرو به گل رو به سبزهزار کنیم
هم درودی به رود بفرستیمهم سلامی به آبشار کنیم
گوشهای دنج را بیابیم وبزمی آنگونه برقرار کنیم
کلک کهنه گر جواب ندادکلک تازهای سوار کنیم
بیتی از مولوی بخوانیم و بحث از جبر و اختیار کنیم
قصه از عشقِ ویس با رامینیا ز عشاق نامدار کنیم
یک دوتا هم رباعی از خیامآن وسط چاشنیِ کار کنیم
از زمین و زمان... حکایت ازعشقِ «پوران» و «بختیار» کنیم
میشود بیهوا میانهٔ حرفبوسهای چند هم نثار کنیم
گل و شعر و شراب و موسیقییار را مست و بیقرار کنیم
(راستی لازم است در اینجایک توقف به اضطرار کنیمتا برای مجوز این شعرشرع را وارد مدار کنیمبر لب آریم یک قَبِلتُ و بعدکار را هم حلالوار کنیممؤمنین شاهدند؛ لازم نیستقلبشان را جریحهدار کنیمکافی است آن شراب بالا راچای یا دوغ خوشگوار کنیمجلوی چشم خلق واجب نیستماست را قاطی خیار کنیمماجرا هم که کلاً عرفانیستهرچه هم فسق یا قمار کنیمما به این
روح آریایی خویشمیتوانیم افتخار کنیم)
از همانجا که گفتمت بایدیار را مست و بیقرار کنیم
بکشانیم بحث را به هوسقصه را نیز صحنهدار کنیم
لحنمان را گرفته و خستهچشممان را کمی خمار کنیم
بیهوا مثل بچهٔ آدمهوسِ سیب یا انار کنیم
در ببندیم و بند بگشاییمنیتِ خویش آشکار کنیم
برجهیم و سوار کار شو کفشهای تا به تا...
ما را در سایت کفشهای تا به تا دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 4unread0 بازدید : 142 تاريخ : سه شنبه 31 خرداد 1401 ساعت: 13:04